سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















نوشته شده در یکشنبه 90/7/3ساعت 1:11 عصر توسط اریا عزیزپور نظرات ( ) |

مالی آوا چیست ؟  دعای خیری است از طرف لوتی برای شاواز دهنده که اجابت آن با مقدار شاواز رابطه مستقیم دارد !!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اوخی اوخی چیست ؟  پاسخ لوتی به سرچوپی که تسلیم فرمان دی دی شده است !!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بن چوپی چیست ؟  فردیست در کمین چوپی که هر لحظه در صدد حمله برای فتح چوپی است !!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
وی تف چیست؟ اخطاری بسیار جدی از طرف پدران کرد قبل از ضرب و شتم پسران !!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
گاموله زگ چیست؟  حشره شکموئیست که به گرد کردن لاس گاو مشغول است و مثل انرژی هسته ای حق مسلم شوهان است !!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تف چیست ؟  حرکتی است نمادین در میان قوم کرد ، برای از بین بردن نورانیت چهره !!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کمیته انظباتی ، یک پیرزن را به علت خندیدن در یک فاتحه خوانی از دو هفتم و یک چهلم محروم و او را به پرداخت ???? تومان پرسانه محکوم کرد !!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یه کرد پولدار و باکلاس که تازه رفته انگلیس ، بچه اش رو می بره مهد کودکی تو لندن ، به مربی میگه: کمی انگلیسی یادش بده … ، بعد از یک ماه که میره مهد کودک سراغش رو بگیره ، بچه های لندنی داد می زنن: شمس الدین باوگت حات !!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خوشال وه روزه نان ساجی بیو / له هزار نفر یکه حاجی بیو     یمه هه نورید حاجی حاجیه / چیشتی که نیه نان ساجیه !!…


نوشته شده در دوشنبه 90/4/6ساعت 11:48 صبح توسط اریا عزیزپور نظرات ( ) |

از شورای محل طارم سفلی به فکر حل تمامی مشکلات شما هموطنان هستیم


نوشته شده در دوشنبه 90/4/6ساعت 11:41 صبح توسط اریا عزیزپور نظرات ( ) |

در زمان سجده کردن هم محور طولی انسان و هم به دنبال آن میزان تاثیرگذاری الکتریسیته‌ها کم می‌شود و سپس عمل تخلیه از طریق تماس پیشانی با زمین صورت می‌گیرد، البته در زمان سجده به دلیل آنکه دیگر نقاط بدن هم با زمین ارتباط می‌یابند عمل تخلیه آسانتر انجام می‌شود و انسان از بیماری‌های روحی، جسمی و حتی سرطان در امان می‌ماند. شیوه درست تخلیه الکتریسیته‌ی بدن به همان شیوه‌ای است که انسان در زمان نمازگذاردن


نوشته شده در دوشنبه 90/4/6ساعت 11:40 صبح توسط اریا عزیزپور نظرات ( ) |

 شبی رو به عرش کبریا کردم/ خودم را از غم دنیا رها کردم/ ”نداآمد بگو آنچه نیاز توست” / برایت بهترینها را دعا کردم . . .

 


ترک ما کردی ولی با هرکه هستی یار باش // این رفیقان نارفیقند ، گفتمت هوشیار باش . . .

 

رفیق بی وفا را کمتر از دشمن نمی دانم/ شوم قربان آن دشمن که بویی از وفا دارد

چه جرم رفت که رفتی و ترک ما کردی, به خون ما خطی آوردی و خطا کردی!

در نگاهت خوانده ام غرق تمنایی هنوز/ گر چه در جمعی ولی تنهای تنهایی هنوز!


من آن مرغ سیه بالم گریزان آشیان از من نه من از آشیان خوشحالم و نه آشیان از من به هر شاخی که بنشستم پری بشکست از بالم به عمر خود ندیدم شاد هرگز آشیان از من


نوشته شده در دوشنبه 90/4/6ساعت 11:38 صبح توسط اریا عزیزپور نظرات ( ) |

زنی رو به خدا کرد و گفت: چرا باید دیه ما نصف مردها باشد؟ خداوند مهربانانه فرمود: بنده ی من! اگر با کشتن، تو را از شوهرت بستانند، به او بیست میلیون می رسد، ولی اگر او را بکشند تو صاحب چهل میلیون می شوی زن خندید و گفت: خدایا حکمتت را شکر!


نوشته شده در دوشنبه 90/4/6ساعت 11:26 صبح توسط اریا عزیزپور نظرات ( ) |

پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد. از او پرسید : آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند. نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد.

اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد. صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود : ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کنم اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد

نوشته شده در دوشنبه 90/4/6ساعت 11:25 صبح توسط اریا عزیزپور نظرات ( ) |

کسی که فکر نمی کند ، به ندرت دم فرو می بندد . نیوتن

هرگز نمی توان با آدمهای کوچک کارهای بزرگ انجام داد. سیسرون
 
برای آدم زیاده خواه ، جهان هم کم است . بانو ورتا

آدمهای ماندگار به چیزی جز آرمان نمی اندیشند .  ارد بزرگ
 
اگر قرار است برای چیزی زندگی خود را خرج کنیم ، بهتر آن است که آنرا خرج لطافت یک لبخند و یا نوازشی عاشقانه کنیم . شکسپیر

استعداد در فضای آرام رشد میکند و شخصیت در جریان کامل زندگی . گوته
 
نم نم باران ، سبب بیداری خاک گشته و آن را شکوفا می کند ، خرد هم ناگهان پدید نمی آید زمانی بس دراز می خواهد و روانی تشنه باران . ارد بزرگ 

بیش از هر چیز نخست بدان که چه میخواهی . فوخ


نوشته شده در چهارشنبه 90/3/25ساعت 8:35 عصر توسط اریا عزیزپور نظرات ( ) |

جوکهای قزوینی :


یک روز یک قزوینی میره خونه یک پولداره برای دزدی و 200 میلیون
پول نقد دزدی میکنه و فرار میکنه
بعد زنگ میزنه به صابخونه و میگه بچه رو بیارین و
دویست میلیون رو ببرید


 


زنه یه قزوینی میره پیش دکتر و میگه
اقای دکتر خسته شدم ..شوهرم همیشه از عقب منو میکنه
دکتره میگه : این دفعه بگو حامله هستم و از عقب نمیشه
شب زنه به قزوینیه میگه : از عقب نمیشه .. حامله ام
قزوینی هم میگه خب از جلو میکنم
بعد از نیم ساعت قزوینیه شاکی میگه
بالام جان ... پس کون این بچه کو؟؟؟


 


 

به قزوینیه گفتند با نمونه جمله بساز ، اونم گفت  :


 


از یه قزوینی پرسیدند وصیتت چیه ؟  قزوینیه گفت : جنازه ام رو بسوزانید و با خاکسترش پودر بچه درست کنید


 


دروازه ورودی قزوین نوشتن : خوش آمدید . دروازه خروجی نوشتن : خوشتون اومد؟؟


 


یکروز یه قزوینی یه پیرمرد رو میبره مهدکودک و میگه : لطفا این پیرمرد  رو برام خرد کنید


 


تو پلیس راه اتوبان قزوین یه کامیون رو نگه میدارن.میبینن شیشه سمت راننده بازه یه کونم ازش بیرونه!! خلاصه میرن جلو به راننده میگن که: مرتیکه فلان فلان شده.این چه وضع افتضاحیه!!! قزوینیه با تعجب میگه: کدام وضع بالام جان؟! مامورا شاکی میشن میگن خودتو به نفهمی نزن.این چیه از شیشه اومده بیرون؟!! قزوینیه میگه: شما هم منو ترسوندین! بالام جان این کان بچست!! گذاشتم تو راه تگری بشه بره قزوین بزنم


مهمترین عضو بدن ، کونمونه

نوشته شده در چهارشنبه 90/3/25ساعت 8:34 عصر توسط اریا عزیزپور نظرات ( ) |


سه تا ترک میخواستن حکم بازی کنن .. یه نفر کم داشتن
یکیشون میره دم پنجره میبینه غضنفر پایین واستاده و دستش هم تو جیبشه
میگه: آهای غضنفر بازی میکنی؟
میگه نه دارم میخارونمش


 


ترکه میخواسته در مصرف آب صرفه جویی کنه
میره زن حامله میگیره


 


یه شب تو کلانتری افسر نگهبان و استوار حوصله شون سر رفته بود
افسر نگهبان به استوار گفت برو یکی رو الکی بگیر بیار یه کم سره کارش بزاریم
استوار میره و یه ترکه رو میاره
افسر نگهبان میگه:این مرتیکه چیکار کرده؟
استوار میگه:تو قهوه خونه با چیزش داشت چای هم میزد
ترکه میگه:جناب سروان دروغ میگه
اولش مگه من خرم که با چیزم چای هم بزنم، چیزم میسوزه
دوما چیز من گنده است تو استکان چای نمیره
سوما باور نمیکنید؟جناب سروان بیا یه لیس بزن اگه شیرین بود منو بنداز زندون


 


یه روز یه ترکه 2 تا دزد میگیره . زنگ میزنه به 220


 


ترکه میمیره باباش رضایت نمیده


 


ترکه میره مسابقه بیست سوالی ، رفقاش از پشت صحنه بهش میگن که
جواب خیاره ،فقط تو زود نگو که ضایع نشه
خلاصه مسابقه شروع میشه و ترکه میپرسه:تو جیب جا میگیره؟
میگن : نه !      ترکه میگه: بابا عجب خیار گندهایه؟


 


به ترکه توپ فوتبال نشون دادن و گفتن : این چیه؟
طرف کلی فکر کرد و گفت : شطرنج گردالی


 


به ترکه میگن باباتو بیشتر دوست داری یا مامانتو ؟
ترکه میگه : مامانتو


 


یکسال . یک ماه از محرم گذشته بوده ولی هنوز تو شهر صدای سینه زنی میومده
مردم میرن پی ماجرا میبینن دسته ترکها تو کوچه بن بست گیر کرده


 


به ترکه میگن یه معما بگو
میگه اون چیه که درازه ، زرده ، موزه؟


 


یه ترکه پوست موز تو خیابون دید . بعد با خودش گفت : اه بازم بیاید بخورم زمین


 


یک روز یک ترکه اصلا هیچی حالیش نبوده و چشمو و گوشش بسته بوده به اسم احمد . خلاصه احمد ازدواج میکنه و یک زن میگیره به نام مریم . یک سال از ازدواجشون میگذره که مریم میبینه این احمد اصلا باهاش حال نمیکنه .  این موضوع رو به مادرش میگه و مادرش میگه تو لخت بشو و برو زیر پتو و بگو
احمد بیاد پتو رو از روت برداره وقتی ببینه لختی حتما میکند
مریم شب این کار رو میکنه و به احمد میگه تا بیاد و پتو رو از رویش برداره
خلاصه اینقدر مریم اصرار میکنه تا احمد میاد و پتو رو برمیداره و مریم رو
لخت میبینه و یه هو میگه: هو هو ... مریم دودول نداره


 


یه ترکه تو اتوبوس پشت سر یه خانوم ایستاده بود ، که یهو زنه برگشت و
محکم زد تو گوش ترکه . دو دقیقه بعد دوباره زنه برگشت و محکم زد تو گوش ترکه ! وقتی زنه پیاده شد ، یکی از ترکه پرسید که جریان چی بود ؟ ترکه گفت
وا... دیدم که مانتوش لای چاکش گیر کرده ، کشیدمش بیرون ، یه چک زد تو گوشم
دیدم از این کار ناراحت شده ، دوباره مانتوش رو گذاشتم لای چاکش ، که دوباره چک زد


 


به ترکه میگن باباتو بیشتر دوست داری یا مامانتو ؟
ترکه میگه : مامانتو


 


به ترکه میگن : از کجا میایی؟
ترکه میگه :رفته بودم مادرزنم رو خاک کنم
بهش میگن : چرا پس خونین و مالین شدی؟
ترکه میگه: خیلی مگاومت کرد


 


به ترکه میگن : شما فارسین ؟    میگه نه شما چشاتون قشنک میبینه


نوشته شده در چهارشنبه 90/3/25ساعت 8:33 عصر توسط اریا عزیزپور نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak