اگر روزی شدم مجنون تو با من مهربانی کن/ دلم نشکن دمی بنشین و با من همزبانی کن - اگر روزی شدم مجنون مکن از خاطرم بیرون/ اگر خون شد دلم از غم ، تو با من شادمانی کن - که من با یاد تو عمریست مظلومانه می سوزم/ بیا و یک گذر بر سین هی آتشفشانی کن - شکستی شیشه ی دل را به سنگ تیز بی مهری/ نمی نالم ولی ترس از بلای آسمانی کن یوسف گمگشته ام هرگز به کنعان بر نگشت/ چاه دیگر در رهش جا مانده پنهان برنگشت - پیرهن بر تن دریده زد به آتش بال و پر/ وارهید از بند تن دیگر به زندان بر نشگت - سرزمینی بی بهار اینجا و باغی پر قفس/ رفت از این ویرانه آن مرغ غزلخوان بر نگشت کودکان اعتماد می کنند، زیرا هرگز شاهد خیانت نبوده اند. معجزه آنگاه رخ می دهد که این اعتماد را در نگاه پیری فرزانه ببینیم.((بوبن))
Design By : Pichak |